دعوای حقوقی چیست؟
یک معیار و ملاک برای تشخیصِ دعوای حقوقی از کیفری، مادۀ 2 قانون مجازات اسلامی است که می گوید: «هر رفتاری اعم از فعل یا ترکِ فعل، که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است، جرم محسوب می شود». پس اگر رفتاری جرم نباشد (مثل تخلفات)، نمی توان علیهِ مرتکب، دعوای کیفری اقامه کرد. در واقع در دعوای حقوقی تخلف یا جرم انجام شده جنبه شخصی و فردی دارد و جنبه عمومی ندارد. مثلا اگر شخصی اتومبیلی خرید و فروشنده برای تنظیم سند در دفترخانه حاضر نشد، خریدار باید به دادگاه حقوقی برود و با تقدیمِ دادخواست، از محکمه بخواهد که او را وادار کند تا به تعهدش عمل کند. همچنین –در این مثال- این یک حق شخصی و حق مالی است که متعلق به خریدار است و در استفاده از آن، مختار است. پس حتی اگر خریدار، حق اش را مطالبه نکند، محکمه نیز حساسیتی نسبت به آن ندارد و آن را پیگیری نخواهد کرد.
دعوای کیفری چیست؟
بر خلاف دعوای حقوقی، در دعوای کیفری جرمِ واقع شده عموماً علاوه بر جنبۀ خصوصی، جنبۀ اجتماعی و عمومی هم دارد. مثلا اگر شخصی و به جانِ دیگری آسیب برساند یا مال او را سرقت کند؛ در این حالت شخص زیان دیده و قربانی باید به دادسرا مراجعه کند و شکوائیه بدهد. زیرا آن عمل، جرم بوده و مطابق مادۀ8 قانون آیین دادرسی کیفری، جرائم، دو جنبه دارند: جنبۀ خصوصی و جنبۀ عمومی؛ پس حتی اگر ما از جنبۀ خصوصیِ حقِّ خود صرفِ نظر کنیم، دادگاه (با تقاضای دادستان و ارائۀ کیفرخواست) تعیین مجازات او اقدام خواهد کرد. منظور از جنبۀ خصوصیِ جرم؛ خساراتِ مادی و معنوی است که به خاطر آن جرم، به شخص قربانی و خانوادۀ او وارد شده است (مثل جرم قذف: که شخصی به دیگری، نسبتِ زنا می دهد مثلاً می گوید: "ای زناکار") و منظور از جنبۀ عمومیِ جرم، این است که؛ مجرم، با آن عملِ خود، برخلافِ نظمِ عمومی و امنیتِ جامعه حرکت کرده و از خطوطِ قرمزِ اخلاقیِ جامعه تجاوز کرده است (مثل جرم سرقت). البته در مواردِ محدودی در جرایمِ کیفری نیز، بعضی جرائم (مثل همان قذف)، جنبۀ عمومی ندارد، یعنی اگر قذف شونده گذشت کند، دادستان نمی تواند قذف کننده را مجازات کند.
گذشت شاکی خصوصی و جنبه عمومی جرم
سوالی که ممکن است به ذهن برسد: آیا مثلا در همان جرم قذف، اصلا جنبۀ عمومی ندارد یا اینکه جنبۀ عمومی دارد ولی با گذشتِ شاکیِ خصوصی، جنبۀ عمومیِ آن ساقط می شود؟ نکتۀ اصلی اینست که هیچ گاه جنبۀ عمومیِ جرمی، با گذشت شاکیِ خصوصی از بین نمی رود. چرا که نظم و امنیت جامعه، متعلق به یک نفر نیست تا دربارۀ آن تصمیم بگیرد. با توجه به روایت نبوی: «النِعمتانِ مَجهولَتان: الصِحة و الأمان!» (ارزش دو نعمت همواره ناشناخته است: سلامتی و امنیت)؛ امنیتِ اجتماعی یک نعمت الهیست که با تدبیرِ آمرانۀ حکومت بدست می آید و متعلق به همۀ اشخاص جامعه است. پس در جرمی مثل قذف، که شاکی از آن گذشت کرده، و منطقاً و عُرفاً دادستان نیز قدرتِ اقامۀ دعوا ندارد، واقعاً جنبۀ عمومی ندارد و إلا دادستان می توانست برخلاف تصمیمِ شاکی، تقاضای مجازاتِ مجرم (کیفرخواست) را به دادگاه بدهد.
مراجع رسیدگی به جرایم حقوقی و کیفری
پس از لحاظ فنی، اگر موضوعِ مورد ادعا، صرفاً حقوقی (مدنی) باشد، پرونده مستقیماً در دادگاه مطرح می شود که شروع کار، با ثبتِ پرونده در دفاتر خدمات قضایی است و اگر موضوعِ موردِ ادعا، کیفری باشد (یعنی جرمی در آن واقع شده باشد)، به دادسرا مراجعه می شود. بعد از تشکیل پرونده در دادسرا و انجام تحقیقاتِ مقدماتی در کلانتری و دادسرا، پرونده با توجه به موضوع و اهمیتِ جرم، به یکی از دادگاه های کیفری ارجاع خواهد شد.
تفاوتِ دادگاهِ صالح برای رسیدگی به جرائم، از جهت تفاوتِ موضوع
در مواردی موضوع و شخصیت افراد نیز در تعیین صلاحیت دادگاه موثر است، مثلا اگر یک روحانی یا یک نظامی، مرتکبِ جرمی شود، پرونده به دادگاه ویژۀ روحانیت یا دادگاه نظامی 1 و 2 فرستاده می شود. همچنین صلاحیت دادگاه از جهت میزانِ اهمیت جرم نیز تفاوت وجود دارد؛ مطابق مادۀ 302 قانون آیین دادرسی کیفری مثلاً پرونده هایی که مجازاتِ قصاص و اعدام یا حبس ابد در پی دارند یا اگر جرائمِ ارتکابی، سیاسی و امنیتی باشد، در دادگاه کیفری 1 رسیدگی می شود.